چراغ های رابطه
چراغ های رابطه
چراغ های رابطه تاریکند.... پرواز را بخاطر بسپار .... پرنده مردنیست ....
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, توسط اقلیما |

 

 به آرومی منو بطرف خودش کشید و سرم رو گذاشت روی شونه هاش. گفت  گریه کن، هر چقدر که دوست داری. توی دلم آرزو می کردم که ای کاش بجای اینکه کنارم باشه، روبروم نشسته بود و می شد ساعتها ابری باشم.

 

گذاشت که ببارم بی وقفه، بی پرسش و بی چرا. نگران لباسش بودم، نکنه سیاهی مژه هام مهربونیش رو لو بده. خیلی پر حرفی کردم براش. از این شاخه به او شاخه، بی ربط و با ربط ، همه رو گوش داد، دلداریم داد. گاهی گونه هام رو نوازش می کرد و می گفت بازم بگو...

 

 صدای موزیک رو کم میکنه تا صدام رو بشنوه. نمی دونم میون گریه هام حرف می زنم یا میون حرفهام گریه  می کنم. دستم رو می بوسه و میگه: یخ کردی ....

 

بخاری رو روشن میکنه. گرمای مطبوعی  به صورتم میخوره، توی صندلی فرو می رم به جاده خیره میشم. به چراغهای سفیدی که با سرعت نزدیک می شن و به چراغهای قرمزی که به سرعت دور میشن. گفتم  تند نرو. نمی خواستم زمانم و جاده ، هیچ کدوم تموم بشن. حالم بهتر شده فقط به جاده نگاه می کنم، دلم سیگارمو میخواد.

 

گفت حالا نوبت منه و حرفهایی زد که شاید هیچ وقت به هیچ کسی نمی گفت. حرفهایی از جنس حرفهای من. گره هایی اگرچه باز نشدنی ولی ....

 

......

 

تمام راه ها، خیابون ها، جاده ها و بزرگراه هایی که منو از خودم دور و به اون نزدیک میکنه رو دوست دارم. مثل اون پل روی رودخونه ، توی یکی از شهرهای اطراف اینجا(اسمش نمی دونم چیه) ولی دوستش دارم وقتی بهش گفتم کلی خندید.

 

 گفت سبک شدی؟ بهتری ...؟

به چشماش نگاه کردم، سرعتش رو کم کرد و دوباره منو بطرف خودش کشید....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: